تنها تو مرا انتخاب کنی کار تمام است
سلام یسری جان ؛ زمانی اینچنین می نویسم که شش روز از بهمن ماه سال نود سه گذشته و اینبار می خواهم برایت از دوست داشتنهای بی انتهایم بگویم و نه از دردلهای ناگفته ام و از روزهای خوبی با تو حرف بزنم که خودت خالق آنها هستی . از روزهایی سخن بگویم که کمی رها شده ام از روزمره گیهای همیشگی ام و خیلی راحت تر می توانم خیابانها را رد کنم و بلوارها را قدم بزنم تا به همان پارکی برسم که درختانش 1048 روز سن دارند ، درست هم اندازه با روزهای رفته عمرت و سایه هایشان وسعتی دارد به اندازه بی قراری های دلم . و آنجا در کنارت بنشینم و از رازهایی بگویم که گاهی هم به چشمانم سرایت می کند . دختر گلم ؛ وقتی اینها را میخوا...
نویسنده :
بابای یسری جان
8:47